مصاحبه با آقای مرتضی دلشب در مورد موقعیت موسیقی در دوره فعلی. تاریخ هفتم اردیبهشت هشتاد و چهار مرتضی دلشب، یکی از چهرههای پرکار و مسلط و قدیمی عرصه آموزش موسیقی است. این روزها به نظر میرسد که بزرگترین نیاز جامعه ما، گسترش آموزش موسیقی است. از این رو سعی کردم تا گفتگویی با ایشان ترتیب دهم. احساس میکردم ایشان از وضعیت و موقعیت فعلی موسیقی در کشور، رضایت ندارند و گاهی پوشیده، انتقادهای ایشان را در موارد مختلف موسیقی میشنیدم. این صحبتها باید به گوش همه برسد تا اگر مخالفینی با آن وجود دارند، نظرشان شنیده شود و اگر موافق هستند، این نظرات اجرا شود تا شاهد بهبود موقعیت موسیقی در کشور باشیم. به هرحال، بیان نظرها از سوی دستاندرکاران مختلف، موجب از بین رفتن سوء تفاهمات و کاربردی تر شدن موسیقی خواهد شد.
سئوال کردم: با توجه به اینکه اکثر چهرههای آموزشی موسیقی برای مردم گمنام هستند، ابندا خود را معرفی بفرمایید: آقای دلشب: من مرتضی دلشب، در حال حاضر مدرس موسیقی در آموزشگاه سرایش، اولین آموزشگاه موسیقی درجه یک در ایران، به مدیریت دکتر کامبیز روشنروان هستم و ایشان در زمان تاسیس آموزشگاه، جهت برگزاری دورههای آموزشی در سطح کیفی بالا و دعوت از اساتید با تجربه در زمینههای مختلف آموزش موسیقی، با من مشورت داشتند ... آقای دلشب با صدایی آرام اما کمی محزون صحبت میکردند و احساس کردم که از نارضایتی ایشان نسبت به جایگاه آموزش موسیقی د رجامعه باشد و ایشان اضافه کردند: برای یک موسیقیدان، شناخته شدن در جامعه و یا آنچه که شما ازآن به عنوان شهرت یاد میکنید، به عهده خود هنرمند نیست، ما باید کار خودمان را درست انجام دهیم و بعد مسئولین و رسانهها، با بررسی بازده واقعی عملکرد هر شخص، اقدام به معرفی آن به جامعه کنند. البته من خودم را نسبت به استادانم از جمله استاد حسین دهلوی، استاد کمال پورتراب و استاد حسین افشار، کوچکتر ازآن میدانم که شایستگی معرفی و شناخته شدن در جامعه را داشته باشم، اما همکارانی که در طول این سالها با من هم کاری داشتهاند (واگر لایق باشم که بعنوان دوست از ایشان نام ببرم) از جمله دکتر روشنروان، استاد حسین علیزاده و استاد سیاوش ظهیرالدینی، در حال حاضر در من، تحول فکری ایجاد کردند که با توجه به تجارب گذشته، نا گفتههایی را به همکارانی که در حیطه آموزش موسیقی فعال هستند، بعنوان یک شاگرد کوچک خانواده موسیقی، عنوان کنم. اصولا من و امثال من، بعنوان مربی و بزرگترهای ما بعنوان استاد، وظیفه داریم هر روز خودمان را اصلاح کنیم و از پرداختن به حواشی جلوگیری کنیم و هدف اصلی که بالا بردن سطح کمی و کیفی موسیقی در ایران است را دنبال کنیم. در حال حاضر در تمام دنیا، موسیقی بعنوان یکی از قدرتمندترین ابزار برای هر نوع حکومت و یا دولت است. اگر آموزش صحیح در کشور نباشد، حداقل در مورد سرود ملی ایران، آیا اجرایی صحیح، خواهیم داشت؟! باید دید سازمانهای دولتی مثل صدا سیما، مرکز موسیقی وزارت ارشاد ویا روزنامههای مختلف، برای هم سو کردن و بهبود آموزش موسیقی در کشور چه کردهاند و چگونه افرادی را که با تمام سختیهایی که در طول سالهای تحصیل و آموزش متحمل شدهاند، و میخواهند با دلسوزی یک عابروی برباد رقته را به خودشان، جامعه و دولتشان برگردانند، حمایت میکنند. عدهای از دوستان و استادان که علاقه جدی به موسیقی دارند، مرا میشناسند و این برایم کافی است و همین دوستان، نکاتی را بصورت مستقیم و غیر مستقیم از من خرده کرفتتند، که سعی کردهام (فقط سعی کردهام) که این نقاط ضعف را جبرا کنم و امسال، یعنی سال هشتادو چهار، نگرشی متفاوت به موسیقی داشته باشم. بارها، اعتراض خود را بطور غیر رسمی، در باره عملکرد مسئولان رسانهها بیان کردهام و به همین دلیل مورد بیمهری ایشان قرارگرفتهام. واضح است که در هنر، علم، ورزش، دین، سیاست و فرهنگ، آموزش صحیح، نقش اساسی در پیشرفت برعهده دارد. از سال 1339 مشغول تحصیل موسیقی بودم و از سال 1345 تا کنون، بیوقفه به آموزش موسیقی پرداختهام و دلم برای فرهنگ موسیقی تپیده است و اکنون به این نتیجه رسیدهام که اولین قدم در راه بهبود، باید توسط مسئولین برداشته شود که آن بهبود وضع آموزش موسیقی است. آموززش موسیقی در دو بخش خلاصه میشود. حرفهای و غیر حرفهای. بخش عیر حرفهای بر عهده مسئولین است که مرکزی را مشخص کند که در آن سمینارها و جلساتی برای استادان و مربیان موسیقی برپا شود و برای کسانی که دانش لازم جهت آموزش صحیح را دارند، امکاناتی فراهم و از ایشان حمایت کنند. لزومی ندارد هر نهاد و یا سازمانی برای خود هنرستان موسیقی تاسیس کند. در حال حاضر هنرستان موسیقی صدا و سیما، هنرستان ارشاد و هنرستان موسیقی سوره در کشور فعالیت دارند که از نظر من، این چندگانگی در هنرستانها، به موسیقی ضربه میزند. شاید من اشتباه میکنم، دوست دارم در این موارد بحث شود تا نگرشی هم سو بین موسیقیدانان کشور ایجاد شود. مسئولین باید هرکسی را به سمت اصلی تخصصش سوق دهند و بهره بگیرند. چرا از کلمه استاد اینقدر راحت و ساده استفاده میشود. مقام یک استاد موسیقی در چه سطحی باید باشد که این کلمه، اینقدر ساده برای هر شخصی که در تلویزیون پیدا میشود و شروع به لب زدن میکند استفاده میشود. استاد در هر زمینهای به کسی اتلاق میشود که علاوه بر اشراف کامل به حیطه مورد نظر، کاری کرده باشد، اثری خلق کرده باشد که جدید باشد. در هنر نقش استاد در تعلیم شاگردان ممتاز 35% ولی در علوم 20 تا 25% است. پس نقش استاد هنر بسیار مهم است. اگر قرار است که من کار افراد قبلی را تکرار کنم که همان افراد خود حضور دارند، کتابهایشان موجود است پس من چه نقش جدیدی ایفا خواهم کرد! تا جایی که به یاد دارم، از ابتدای دوره جمهوری اسلامی، صحبت براین بود که فقط موسیقی جدی و غیر غنایی مجاز است و این روشن است که حد اقل برای وجود موسیقی جدی، آموزش لازم است، پس چرا تا این حد نقش آموزش فراموش شده به نظر می،رسد؟ نحوه پذیرش دانشجو، نحوه استخدام مربی و استاد اشتباه است و در آموزش چندگانگی وجود دارد و افراد شایسته در جایگاه مناسب قرار نگرفتهاند. زمانی گروهی از اساتید، طرحی را برای دانشکده موسیقی صدا سیما برنامه ریزی کردند. مباحث، اساتید و روش تدریس تعییین شد ولی هرگز به آن شکل اجرا نشد و این وضعیت مراکز معتبر موسیقی کشور است. وضعیت آموزش در هنرستانهای موسیقی مناسب نیست، و در مواردی دیده میشود که افرادی که در خارج از هنرستان به طور آزاد موسیقی را فرامیگیرد، وضعیت بهتری نسبت به بسیاری از هنرجویان هنرستانهای موسیقی دارند. در کنکور دانشگاههای موسیقی، مشاهده میشود که دانشآموزانی که درسهای عمومی را با درصدهای بالا پاسخ گفتهاند و در مورد درسهای عملی و علمی موسیقی توانایی پایینی دارند، به رشته موسیقی راه پیدا میکنند. برای تصحیح روش آموزش موسیقی باید در کشور کارشناسی انجام شود و افراد متخصص روش مشخص کنند و در نهایت آن روشها باید اجرا شود. اگر کم کاری و نقص را در کار مدیران و برنامهریزان موسیقی کشور را بپذیریم، در مرحله بعد عدم همبستگی و اتحاد بین اساتید موسیقی به نظر میآید. ا کثر استادان، شاگردان سایر اساتید را قبول ندارند و روش تدریس ایشان را نفی میکنند. اگر چنین است، چرا این ارتباط نزدیک بین اساتید وجود ندارد تا مستقیم و رو در رو کار یکدیگر را نقد کنند. بیشک، این هم بستگی به پیشبرد موسیقی کمک زیادی خواهد کرد.در همه دنیا افراد متخصص با هم رقیب هستند نه اینکه همدیگر را قبول نداشته باشند. اما این مسئله در میان ما این سوء تفاهم را ایجاد کرده که تا یکی از ما در مورد استادی صحبت میکند، میگویند که دارد پشت سر فلانی حرف میزند. پس مقداری از مسئلهای که شما گفتید، حاشیه است. و بخشی هم به این علت است که گروهی از همکاران چند شغله هستند و در کار یکدیگر دخالت میکنند. من سیاستگذار نیستم و نمیتوانم راه حل مشخصی را اریه دهم. فقط میتوانم نظرم را بیان کنم و این صحبتها را بعنوان درد و دل از من بپذیرید و خلاصهای از آن را چاپ کنید که البته چکیده صحبت من این است که فعلا مهمترین مسئله، تصحیح روشهای آموزشی در سطح هنرستان موسیقی، دانشگاه موسیقی و آموزشگاههای آزاد موسیقی است. نقد صحیح و اعلام نظرها نقش اساسی در بهبود هر فعالیتی خواهد داشت. چرا در مورد موسیقی، کمتر شاهد آن هستیم. چرا اگر در یک کتاب چاپ شده اشتباهی دیده میشود، بصورت کتبی به نویسنده و ناشر آن اطلاع داده نمیشود؟ جانا سخن از دل ما میگویی. بارها توسط شاگردانم پیغام فرستادهام که اگر کسی درمورد روش تدریس من انتقادی دارد، با من تماس بگیرد و مستقیم در میان بگذارد و خود من هم پیش آمده که در مورد کتاب آقای ... مستقیم به خود ایشان گفتم که کتاب شما در این مورد ایراد دارد ولی ایشان از این مسئله برداشت دیگری داشتند و شنیدم که گفتهاند از روی غرض این نظر را در مورد کتاب ایشان بیان کردهام. کتاب آموزشی در مورد موسیقی باید یک شورا داشته باشد. افراد متخصص، محالف و موافق دورهم بنشینند و در مورد آن نظر بدهند. زمانی در مرکز موسیقی، من ممتهن تئوری و سلفژ برای کسانی بودم که قصد داشتند به فعالیت خوانندگی بپردازند. خود مسئولان گزارش دادند که در ان دوره کتابهای تئوری موسیقی پورتراب و پرویز منصوری و کتاب پوتزولی در بازار نایاب شده بود و گروه زیادی به مطالعه این کتابها روی آورده بودند. تعداد زیادی از مراجعین، تسلط کافی روی تئوری و سلفژ نداشتند، پس از جانب من تایید نمیشدند.اما بعد از مدتی بعلت فشارهایی که از نهادها و سازمانها به ما وارد شد، شکل امتحان تغییر کرد و من هم کناره گرفتم. ما در ایران انواع زیادی از موسیقی داریم که همه آنها خوب است ولی به هر حال باید آموزشی درکار باشد تا اینکه از بازده خوبی در انواع موسیقی برخوردار باشیم. آیا لازم است برای هر مورد در کشور ما بدعت گذاشته شود؟ همه جای دنیا موسیقی عامی و موسیقی تلوزیون و رادیو وجود دارد و کسی از خواننده و نوازنده آنها امتحان تئوری و سلفژ نمیگیرد. چرا که اگر ادعا شود که امتحانی وجود دارد و متقاضیان به هر شکلی، با اعمال نفوذ و یا به حق، از آن سد بگذرند، ادعا خواهند کرد که دانش و تسلط کافی دارند و این باور غلط، خود میتواند مشکلات فراوانی را ایجاد کند. خیلی از ستارههای موسیقی عامی دنیا تئوری موسیقی نمیدانند و امتحاانی هم از ایشان گرفته نشده است، اما یا خیلی با استعداد هستند و یا یک آهنگساز و مشاور خیلی برجسته را در کنار خود دارند و تهیه کنندهها، بعلت رقابت سختی که وجود دارد، وسواس زیادی در مورد بالا بودن کیفت کارها از خود نشان میدهند و شاهد هم هستیم که نتایج بسیار خوبی هم بدست آوردهاند. فرهنگ ایران با تمام کشورهای دنیا متفاوت است. اگر آنجا موسیقی روز دارند، موسیقی خودشان را میخوانند و تقلید نمیکنند. ما از افرادی که برای امتخان میآمدند سئوال سخت و تخصصی نمیکردیم. سئوالهای ابتدایی و سادهای را مطرح میکردیم. من همان موقع هم پیشنهاد دادم که بجای امتحان از این افراد برایشان کلاسهای آموزشی گذاشته شود. برای من جالب بود که حتی برای کسانی که با توانایی بالا و تسلط از امتحان قبول میشدند، هیچ امتیازی درنظر گرفته نمیشد. بهرحال به نظر من، وقتی قانونی قرار است اجرا شود، ابتدا باید کارشناسیهای لازم انجام شود و بعد اجرا شود و گروه متخصصی هم در اجرای آن حضور داشته باشند که اگر آن قانون نیاز به تصحیح داشته باشد، به درستی انجام شود. تمام ضعفهایی که در برنامهریزی و مدیریت بوده، احتمالا تا حدودی در حیطه سایر هنرهای کشورهم انجام شده است. اما در مقایسه،موسیقی موقعیتی بسیار کمرنگتر از سایر هنرها دارد. در مورد سینما، دهها مجله و هفتهنامه و روزنامه چاپ میشود. شبکههای مختلف تلوزیون، برنامههای آموزشی سینمایی پخش میکنند، سینماگران در فستیوالهای جهانی شرکت میکنند و جوایزی هم بدست میآورند و همه دنیا سینمای ایران را میشناسند. با اینکه توانایی بالایی در کشور وجود دارد، چرا موسیقی در این زمینهها کمرنگ عمل کردهاست؟ موسیقی، در کشورمان بسیار مظلوم است. اگر در تلویزیون موسیقی پخش میشود، تصویر کوه و بیابان به نمایش میآید. نوازندگان و موسیقیدانها معرفی نمیشوند و اگر گاهی برنامهای در مورد موسیقی وجود داشته باشد، کلی گویی میشود و در مورد اجرای موسیقی چیزی به نمایش نمیآید. موسیقی بسیار مظلوم واقع شده است، با این حال به آینده امیدوارم و اگر امیدی به آینده نداشتم تمام صحبتهایم بیمعنا میشد. تمام مشکلات، توسط خود ما و با همکاری مسئولان دلسوز که توجه به مسایل فرهنگی کشور دارند حل میشود. اگر من سر کلاس بجای درس دادن، سرگذشت زندگیام را تعریف کنم، نتیجهای حاصل نمیشود. باید کار کنیم و از تواناییهایمان استفاده کنیم. پس شما هم موافق هستید که باید عمل کرد و با صحبت چیزی درست نمیشود. بجای اینکه کار کسی را بکوبیم، آن را درست نقد کنیم و مهمتر ازآن کار خوب و سطح بالا ارائه کینم. اگر موسیقی خوب، کتاب خوب و استاد خوب وجود داشته باشد، نمونههای بد طرفدارانی نخواهند داشت و مردم در نهایت فرق بین کار خوب و بد را خواهند فهمید. اگر هر کسی کار خودش را درست و با دقت و دلسوزی انجام دهد، همه چیز درست خواهد شد. باید به همدیگر احترام بگذاریم و درکنارهم، درست کار کنیم و کسانی که در راس آموزش قرار دارند، تا جایی که میتوانند، اصول درست موسیقی را رعایت کنند و بعلتهای مختلف از عقاید خود کوتاه نیایند و با مسئولین از روی صداقت معایب را گوش زد کنند همه ما باید تلاش کنیم تا پیش برویم. صحبت ما به درازا کشید و ساعت از نیمه شب گذشته بود. نور امید به آیندهای بهتر برای موسیقی در چشمان آاقای دلشب دیده میشد. با ایشان خداحافظی کردم ایشان که فردا صبح زود کلاس داشتند، آهسته به سمت منزل حرکت کردند.
کیوان هنرمند. سی و یکم اردیبهشت هشتادو چهار.
|