بعد از ظهر روز 23 دی هشتاد و چهار، یک روز سرد و برفی، استاد مجید انتظامی در منزل گرمش را باز کرد و با رویی خوش پذیرای ذهن کنجکاو من شد. استاد بعد از گذشت 59 سال از شروع زندگی و بیش از 43 سال فعالیت حرفه‌ای درزمینه موسیقی و کسب افتخارات فراوان در موسیقی فیلم، اکنون چه حسی دارد؟ چگونه  سهم خویش را از زندگی گرفته وچه نگاهی به آینده دار؟ بر گزاری بزرگداشت مجید انتظامی دربیست و چهارمین  جشنواره فیلم فجر، فرصت خوبی بود تا جواب سئوالات خود را بگیرم.  از همان اول رفتم سر اصل مطلب و پرسیدم:

شما بعد از فعالیت‌هایی که داشتید و عمری را که در موسیقی صرف کرده‌اید، چه خواسته‌ها و توقعاتی از جامعه دارید؟

هنرمندان اصولا انسانهایی کم توقع هستند و انتظار زیادی از جامعه ندارند و از طرفی مردم کشور ما به هنرمندان توجه زیادی دارند و شاید بشود گفت که با ارزش گذاری‌های خود تا حدودی هنرمندان را لوس می‌کنند و گاهی نق‌نق‌هایی هم از طرف هنرمندان به گوش می‌رسد! خواسته‌های من از دولت است نه از مردم. بعنوان مثال هنگامی که یک هنرمند بیمار می‌شود آیا امکانات درمانی و تسهیلات خدمات درمانی برای او مهیاست؟ در این زمان است که ما نیاز به حمایت داریم. در مجموع هنرمندان کشور ما افرادی پولدار و تامین نیستند و در زمان اضطرار، برای رفع نیازهای حداقل خود، احتیاج به حمایت دارند. وجود سازمانی که این حمایت را برعهده بگیرد بسیار ضروری است. خود من هشت سال بیمار و نیازمند داروهایی گران قیمت بودم. متاسفانه در این مدت هشت سال، یک کارگردان و یا یک مسئول فرهنگی هنری ازمن دلجویی نکرد و هیچ سازمان دولتی، امکانی و یا تسهیلاتی را برای درمان بیماری، در اختیارم نگذاشتند. در این مدت حس کردم که چقدر از طرف دولت و کسانی که با هم همکاری داشتیم فراموش شده‌ام و حمایتی وجود ندارد. جالب است که در همین مدت مردم، با خبردار شدن از وضعیت من، تماس می‌گرفتند و ابراز احساسات می‌ کردند و همین توجه مردم و خانوده‌ام بود که به من قوت می‌داد. متاسفانه مسئولین در این زمینه از مردم خیلی عقب‌تر هستند...

لطفا از سوابق تحصیلی خود بفرمایید:

بعد از ششم ابتدایی به هنرستان موسیقی‌ رفتم. در همان بدو ورود به هنرستان موسیقی پدرم استاد حسین تهرانی را دید و به ایشان از علاقه من به موسیقی گفت و ایشان در جواب گفتند که مهم نیست چه کاری می‌خواهد بکند مهم است که در آن زمینه بهترین باشد. در دوران ابتدایی من شاگرد ممتاز و زیاد درس خوانی نبودم. در آن زمان پدر آلمان بود و من نزد پدر بزرگ که خود پانزده بچه داشت زندگی ‌می‌کردم. پس بیشتر بازی می‌کردیم تا اینکه درس بخوانیم و گاهی سرزنش می‌شدم که "تو به درد هیچ کاری نمی‌خوری". روز اول هنرستان از میان همه معلم‌هایی که آنجا بودند، یکی( آنتوان کاتدس) با اولین نگاهی که به من انداخت، لبخندی  زد و با مهربانی گفت این شاگرد به درد ابوا می‌خورد. شنیدن این جمله که من به درد چیزی می‌خورم و صحبت استاد تهرانی، زندگی من را دگرگون کرد و این شروع زندگی در موسیقی برای من بود. ساعت‌ها به تمرین با ساز می‌پرداختم و حتی برای اینکه صدای ساز کسی را اذیت نکند، روزی هفت تا هشت ساعت در یک کمد که چراغی را به داخلش کشیده بودم ساز می‌زدم. بعد از شش ماه از من خواستند که بعنوان نوازنده‌ی دوم ابوا، به ارکستر سمفونیک تهران بروم. استاد خود من هم آنجا نوازنده ابوا بود. پیشرفت خوبی داشتم و بعد در ارکستر ژونس موزیکال همراه آقای علی رهبری در شهرهای مختلف کشور، کنسرت برگزار می‌کردیم و تا اتمام دوره هنرستان، رسیتال‌هایی هم در تالار اجرا کردم. تمرین مداوم و فشار زیاد باعث تشدید بیماری کلیوی شد که از زمان تولد گریبان گیرم بود. برای مداوا و ادامه تحصیل به آلمان رفتم و منجر شد به انجام دو عمل کلیه. همان روزهای بعد از عمل، زمان امتحان ورودی دانشگاه بود. هنوز بخیه‌های عمل بازنشده بود و پزشک معالجم که با هم تا حدودی رفیق شده بودیم، کمربندی  را برایم تجویز کرد تا با بستن آن در روز امتحان، بتوانم ساز بزنم و خود او هم در سالن امتحان همراه من حاضر شد. خیلی راحت ساز زدم و مورد توجه قرارگرفتم و در دانشگاه دولتی برلین در رشته نوازندگی ابوا پذیرفته شدم. گاهی در طول تحصیل،  بیماری‌ام عود می‌کرد و دکتر نوازندگی را برایم ممنوع می‌کرد و این فرصتی بود تا شاخه‌های دیگر موسیقی را ازجمله نوازندگی سازهای کوبه‌ای و آهنگسازی را مدتی تحصیل کنم ولی در نهایت به نوازندگی ابوا برگشتم و این ساز تنها چیزی بود که واقعا مرا تکمیل می‌کرد و هنوز هم ساز من، همیشه در دست رس هست و تمام درونیاتم را بازگو می‌کند. در همان زمان، در ارکستر سمفونیک برلین بعنوان نوازنده کمکی ابوا فعالیت می‌کردم و در جنوب فرانسه چندین بار بعنوان سولیست ابوا، کنسرت اجرا کردم. بعد از تهران برایم دعوت به همکاری آمد و برگشتم به تهران و به اجرای کنسرت و تدریس در هنرستان و دانشگاه مشغول شدم.

فعالیت شما به چه شکلی ادامه پیدا کرد؟

تا اوایل انقلاب به نوازندگی در ارکستر سفونیک تهران و تدریس در هنرستان موسیقی و دانشگاه مشغول بودم و موسیقی فیلم" سفر سنگ" را برای آقای مسعود کیمیایی و یک موسیقی برای انیمیشن (زال و سیمرغ)، در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان  کار کردم. بعد از انقلاب دانشگاه و هنرستان تعطیل شد و فعالیت ارکستر سمفونیک هم تقریبا متوقف شد و تنها فضایی که برای فعالیت موسیقی، آزاد مانده بود، موسیقی فیلم بود که دوباره با درخواستی از طرف آقای کیمیایی، مشغول به کار شدم. فعالیت‌های ارکستر سمفونیک محدود به برنامه‌های سبک و اجرا در مکان‌های نا مناسب بود. بنابراین بیشتر توان خود را در زمینه نوشتن موسیقی فیلم متمرکز کردم ولی  به هر حال با پشتکار اعضای ارکستر و طی مراحل بسیار دشوار، امروز ارکستر سمفونیک هنوز به فعالیت خود ادامه می‌دهد و مایه افتخار ایران است اما همچنان اعضای ارکستر در شرایط غیر قابل قبول و نادیده گرفته شدن از لحاظ بودجه به فعالیت خود ادامه می‌دهند.

در زمینه موسیقی فیلم سعی کردم که حتما با تمام نیرو و به بهترین شکل کارم را انجام دهم. در حقیقت موسیقی من مثل سطل رنگی بود که به روی پرده سینما ریخته می‌شد و حس درونی‌ام و درد و دل‌هایم را بیان می‌کرد. ابتدا فکر می‌کردم کسی از موسیقی من خوشش نیاید ولی کم‌کم دیدم موسیقی‌ام قادر به برقراری ارتباط هست.

اولین فیلم شما " سفر سنگ" با آقای کیمیایی بود. آخرین فیلم شما کدام بوده است؟

‌طبل بزرگ زیر پای چپ. ساخته آقای کاظم معصومی که خیلی این فیلم را دوست دارم.

(بخشی از موسیقی را پخش کردند.  بسیار گیرا و زیبا بود)

در اوایل که کار موسیقی فیلم را شروع کردیم، چون ابزار کمکی موسیقی از جمله کامپیوتر و نرم افزارهای مختلف وجود نداشت، کار نوشتن موسیقی فیلم از کسانی برمی‌آمد که حداقل فن نوشتن موسیقی را می‌دانستند و بر خلاف امروز، افراد زیادی در این زمینه مشغول نبودند. به مرور با فراگیری کامپیوتر، یک سری تکنسین وارد فضای موسیقی شدند. از طرفی تهیه فیلم هم به بخش خصوصی واگذار شد وبعضی از تهیه کننده‌ها از هزینه کمتر برای هر موضوعی استقبال کردند و این قبیل مسایل، مشکلات بزرگی برای سطح موسیقی فیلم ایجاد کرند. متاسفانه هنوز هم جایگاه موسیقی در کشور مشخص نشده و به  ارزش واقعی یک اثر کمتر توجه می‌شود. جالب است که روزبه روز با بالارفتن  هزینه‌های ضبط موسیقی، دستمزد آهنگساز پایین‌تر می‌آید. بسیاری از آهنگسازهای جوان به منظور پیدا کردن فرصتی برای مطرح کردن خود، هیچ دستمزدی دریافت نمی‌کنند و شاید هم چاره‌ای دیگر نداشته باشند و دیگر کمتر شاهد کارهای جدی و بزرگ هستیم.

(با خودم فکر کردم که در کشور ثروتمندی مثل ایران، شنیدن این مشکلات چقدر غم‌انگیز است)

نظر شما در مورد رتبه موسیقی در یک فیلم چیست؟ گروهی می‌گویند فیم خوب نیازی به موسیقی ندارد یا موسیقی خوب در فیلم نباید سوار بر تصویر باشد!

در حال حاضر سه گروه فیلم در ایران داریم. گروه اول‌ فیلم‌هایی تجربی و یا به اصطلاح هنری و جشنواره پسند است. گاهی کارگردان اصرار دارد که وجود موسیقی در این صحنه باعث شنیده نشدن کلام در فیلم می‌شود و یا زیبایی تم موسیقی باعث می‌شود که بیننده فیلم، بیشتر موسیقی را دنبال کند و از تصاویر عقب بماند! فکر می‌کنم بیشتر بعلت مشکلات مالی و یا زمانی باشد که کارگردانی ترجیح دهد که اصلا از موسیقی استفاده نکند و یا از موسیقی انتخابی کمک بگیرد. گروه دوم فیلمی است که وابسته به موسیقی و با کمک آن پیش می‌رود و موسیقی تصاویر را تجزیه و تحلیل می‌کند. بهرحال باید موسیقی در خدمت فیلم و خواسته‌های کاگردان باشد تا بهترین نتیجه کسب شود. متاسفانه گروه سوم، در تصاویری که خوب از کار درنیامده‌اند و خواسته‌های کاگردان شکل نگرفته است، سعی می‌شود به کمک موسیقی همه کاستی‌ها جبران شود که البته چنین چیزی ممکنن نیست.

فیلم " پرنده‌گان" هیچکاک مثال خوبی برای این مطلب هست که اگر قرار است از افکت‌، بجای موسیقی فیلم استفاده شود، باز باید زیر نظر یک موسیقیدان (برنارد هرمن) انجام شود.

درست است. به نظر من صدای افکت‌های مختلف، صدای موسیقی محیط ( مثلا صدای رادیویی که در یک تصویر به گوش می‌رسد) و یا حتی دو ضربه طبل، جزیی از موسیقی فیلم است. بهر حال بودن یا نبودن موسیقی به شکل مطلق، هیچکدام را تایید و یا رد نمی‌کنم. در دنیای خارج از ایران هم بیشتر فیلم‌ها، حتی فیلم‌های هنری دارای موسیقی هستند. کیشلفسکی، فلینی و پلانسکی به موسیقی اهمیت فراوانی داده‌اند. موسیقی گاهی حتی اگر یک دقیقه هم باشد می‌تواند برای یک فیلم کافی باشد. مقدار موسیقی مهم نیست کارآیی آن مهم است. موسیقی باید فکر شده، نوشته شود.

آیا به نظر شما، امکان دارد یک فیلم بد، با کمک موسیقی تبدیل به فیلم خوب شود؟

به نظر من یک فیلم بد با هیچ موسیقی و با هیچ صدایی تبدیل به یک فیلم خوب نمی‌شود. فیلم بد را هیچ آهنگسازی نمی‌تواند نجات دهد. ولی یک فیلم متوسط با موسیقی خوب می‌تواند رتبه بهتری پیدا کند.

استفاده از امکانات جدید رایانه‌ای از نظر شما چه جایگاهی دارند.

به خودی خود اشکالی ندارند. اگر درست و به موقع استفاده شود، امکانات فراوانی را در اختیار آهنگساز قرار می‌دهند. خود من هم از آن‌ها استفاده می‌کنم. ولی اگر یک تکنسین، با برداشتن تم‌ها و موتیف‌های مختلف از روی موسیقی دیگران و ترکیب کلاژی آن برای ساخت یک موسیقی استفاده کند، اصلا درست نیست و از دید من کلاه‌برداری محسوب می‌شود. این ابزار، برای ساخت ماکت‌های موسیقی هم بسیار کارآمد هستند. امروزه قبل از ضبط موسیقی، ماکتی از آن قابل شنیدن می‌شود و کارگردان می‌تواند نظر خود را بیان کند و بعد موسیقی توسط ارکستر اجرا ‌شود.

اگر برای موسیقی بخشی ازفیلم با کاگردان به توافق نرسید، مثلا از نظر شما موسیقی درست باشد ولی کارگردان نپسندیده باشد، آیا نظر خود را به او تحمیل می‌کنید؟

خیلی کم چنین چیزی پیش آمده است. خیلی وقت‌ها کارگردان از شنیدن ماکت رضایت کامل دارد و می‌گوید نیازی به اجرای آن نیست، ولی من اصرار دارم که موسیقی، اجرای نهایی شود. من صدای ساز، حتی اگر گاهی خیلی دقیق هم نباشد را دوست دارم. اجرای ماشینی موسیقی را اصلا نمی‌پسندم. ولی به هرحال،  نظر خود را در مورد یک تم و یا سازبندی به کارگردان تحمیل نمی‌کنم و سعی می‌کنم به چیزی برسم که هردو از آن راضی باشیم.

به نظر شما بهترین زمان برای پیوستن آهنگساز به تیم فیلمسازی در چه مرحله‌ای است؟ فیلم نامه، فیلم برداری، تدوین اولیه ویا تدوین نهایی؟

در بیشتر موارد، بعد از تدوین آهنگساز وارد تیم می‌‌شود و کار خود را آغاز می‌کند که البته در این روش زمان کمتری در اختیار آهنگساز قرار می‌گیرد. ولی در ساخت "روز واقعه" و "حضرت مریم" ا ز زمان نگارش و تکمیل فیلمنامه با من تماس گرفته شد، که البته تنایج بهتری را هم در بر داشت. بد ترین حالت گرفتن کار در آخرین لحظات رسیدن به جشنواره است که باعث افت شدیدی در کیفیت کار می‌شود.

آیا در موسیقی فیلم، اصرار بر وجود تم و گسترش آن دارید ویا فرم آزاد را هم برای فیلم جایز می‌دانید؟

این مسئله تا حدود زیادی به خواسته‌های کاگردان بر‌می‌گردد. اغلب وجود یک تم اصلی و بکار گیری واریاسون‌ها و تم‌های همسایه، کار را پیش می‌برد. بسیاری از کارگردان‌ها اصرار بر تکرار یک تم برای نقش گرفتن در ذهن بیننده دارند. اما این درست نیست. موسیقی باید با فیلم جلو برود و ممکن است در پایان فیلم به تم و تونالیته کاملا مجزایی نسبت به ابتدای فیلم برسیم و اگر این کار درست انجام شود، بسیار خوب است.

موسیقی فیلم کرخه تا راین موقفیت زیادی در بین مردم پیدا کرد. هرجایی که این موسیقی پخش شود، همه آن را می‌شناسند و اسم فیلم و آهنگساز آن را به یاد می‌آورند. آیا این موسیقی ویژگی خاصی داشت؟

شرایط زمان پخش فیلم و خصوصیات خود فیلم همه باعث شد که این موسیقی محبوبیت زیادی کسب کند. اما من موسیقی‌هایی بسیار زیباتر از آن را در کمد خود نگه داشته‌ام و بعلت مشکلات فراوانی که در نشر موسیقی وجود دارد، اقدامی برای انتشار آن‌ها نمی‌کنم. با انتشار موسیقی از کرخه تا راین، حقوق من نادید گرفته شد و حتی با شکایت هم نتوانستم از حقوق خود دفاع کنم. ناشران موسیقی می‌گویند اگر یک موسیقی مورد توجه قرارگیرد بلافاصله توسط سودجویان کپی و با قیمت پایین‌تر پخش می‌شود. فعلا قصد ندارم سایر آثارم را منتشر کنم.

(با خودم فکر کردم اگر مردم بدانند که  با حمایت از سودجویان چقدر به هنرمندان محبوب خود زیان وارد می‌کنند، آیا حاضرند به کپی سی‌دی و کاست‌هایی که حتی از یک پیتزا و ساندویچ ارزان‌تر هستند، ادامه دهند؟)

استاد ادامه داد:

روزی در حوزه هنری مشغول تحویل موسیقی فیلم "گذرگاه" بودم. محسن مخملباف که در اطاق بغل مشغول صداگذاری فیلمش بود موسیقی من را شنید و همان شب پیشنهاد ساخت موسیقی فیلم "دستفروش" را داد. با اینکه زمان کمی به جشنواره مانده بود مشغول به کار شدم و تنیجه آن شد که دیده‌اید. من موسیقی را برای دل خودم کار می‌کنم و وقتی که دلم گرفته باشد فقط موسیقی‌ خودم به من آرامش می‌دهد. پس همیشه باید از موسیقی‌ام نهایت رضایت را دشته باشم، بعد آن را به کارگردان تحویل می‌دهم و بعد از اتمام یک کار، تمام فکر خودم را متمرکز به کار بعدی می‌کنم و مدام گذشته‌ام را ورق نمی‌زنم.

نقش نوازنده در موسیقی چیست؟ چقدر به حضور یک نوازنده خوب اعتقاد دارید؟

نوازنده خوب در موسیقی بسیار مهم است. مانند یک هنرپیشه در تصویر. گاهی یک هنرپیشه با توانایی خود چیزی را به فیلم اضافه می‌کند و گاهی با وجود یک هنرپیشه ضعیف، اندازه و سهم یک نقش در فیلم از فیلمنامه کوتاه‌تر می‌شود. نوازنده خوب به موسیقی جان می‌دهد. مثلا آقای آندره  آرزومانیان یک پدیده در نوازندگی پیانو است و روابط ما با هم آنقدر صمیمی است که با یک نگاه به نت نوشته شده کار را بخوبی اجرا می‌کننند و هیچگاه توضیحی در مورد نحوه اجرا بایشان نمی‌دهم. همچنین آقای خاچیک بابائیان در سمفونی "نانو، بنای نو" بسیار زیبا بخش ویولن سولو را اجرا کرده‌اند.

اعتقاد شما به استفاده از ارکستر بزرگ و سازبندی گسترده است و یا خلوت و کم حجم؟

بستگی به نیاز تصویر و داستان دارد. اما معتقد هستم که نوشتن برای یک ساز تک بسیار کار دشوارتری نسبت به استفاده گسترده از ارکستر است.

جناب انتظامی، نقش همسر شما در زندگی حرفه‌ای شما چه بوده است؟

همسر من آهنگساز و نوازنده چنگ هستند. لیسانس موسیقی و لیسانس الهیات دارند و همیشه برای من رفیق بوده‌اند تا همسر. روزهای اول پیانو نداشتم و به خانه ایشان می‌رفتم تا پیانو بزنم. اولین موسیقی‌ای که ساختم برای کانون پرورش فکری بود. در آن زمان با یک ملودیکای کوچک کار می‌کردم و برای تکمیل کار به منزل ایشان می‌رفتم. این روزها هم بهنگام نوشتن موسیقی و حتی ضبط موسیقی در استودیو، ایشان همراه من هستند. حتی اگر ساعت‌های طولانی در استودیو باشیم، دوتا صندلی را به هم می‌چسبانند و روی آن می‌خوابند. من شانس آوردم. خدا باید خیلی آدم را دوست داشته باشد تا چنین همسری را شریک زندگی‌اش کند.

نظر شما در مورد سالن‌های سینما و صدا گذاری فیلم‌ها چیست؟

در حدود ده سال است که به سینما نرفته‌ام. آنقدر صدای سالن‌ها بد است که ناراحتی اعصاب می‌گیرم. و به نظر من باید صدا بردار، صدای صحنه را ضبط کند و موسیقیدان موسیقی خود را ضبط کند و نفر سومی میکس صدا را برعهده بگیرد و کاگردان نظارت کند که اغلب این اتفاق نمی‌اقتد و تعصب روی بعضی صداها، به کل خط صدا آسیب می‌رساند.

آیا به نظر شما باید در استفاده از موسیقی سنتی و یا فولکلور اصراری داشته باشیم؟ بعضی اعتقاد دارند که در زمینه موسیقی کلاسیک و یا نوین، حرفی برای گفتن نداریم و نباید به آن بپردازیم.

اصرار در هیچ زمینه کار صحیحی نیست. تعداد زیادی از کاگردان‌ها علاقه دارند که یک تم فولکلور که همه آن‌را می‌شناسند، هسته موسیقی باشد و بر اساس آن موسیقی پیش برود در اغلب موارد هم این امر درست پیش نمی‌رود و نتیجه بدی گرفته می‌شود. من اصطلاحا به این نوع موسیقی فیلم، نام موسیقی ساندویچی داده‌ام. یک ملودی باضافه مقداری گوجه و خیار شور!

معمولا چه موسیقی گوش می‌کنید و چه آثار چه آهنگسازانی را می‌پسندید و دنبال می‌کنید؟

معمولا موسیقی خودم را گوش می‌کنم ولی کار بسیاری از آهنگسازان دیگر را دوست دارم. "جیمز هورنر" را دوست دارم و موسیقی‌اش را که اغلب بوی کهنگی می‌دهد، بسیار می‌پسندم. "جان ویلیامز" هارمونی‌هایی بسیار زیبا در آثارش به گوش می‌رسد. "موریکونه" تم‌های بسیار زیبایی را خلق می‌کند. "برنارد هرمن" با صداهای ماورایی ارکسترش مجذوبم می‌کند. "گلداسمیت" تنظیم‌هایی بسیار زیبا و "موریس جار" ساز بندی بسیار حرفه‌ای  دارند.

بعنوان آخرین سئوال. شما جوایز بسیاری گرفته‌اید و افتخارات فراوانی کسب کرده‌اید. این جوایز چه نقشی درکار حرفه‌ای شما داشته‌اند؟

هر یک از این جوایز مسئولیت من را بیشتر کرده‌است. برای رسیدن به موقعیت فعلی تلاش بسیاری کرده‌ام و هنگامی می‌بیننم که این تلاش‌ها مورد توجه قرار می‌گیرد، انرژی بیشتری برای ادامه راه بدست می‌آورم. امسال هم اطلاع ندارم چه کسی و یا گروهی من را بعنوان برگزیده برای بزرگداشت انتخاب کرده است. به هرحال از ایشان تشکر می‌کنم و خوشحالم که مورد لطف قرار گرفته‌ام. هنرمندان این کشور نیاز به توجه دارند.

(در انتهای مصاحبه، بخش‌هایی از" سمفونی نانو، بنای نو" و "طبل بزرگ زیر پای چپ" و "دیوانه از قفس پرید" را گوش کردیم و لذت بردیم و با حالی خوش با استاد خداحافظی کردم. امیدوارم گوش شنوایی برای مسئولان کشور باشد تا توقعات این هنرمند و سایر هنرمندان بزرگ کشورشان را بشنوند و فقط در حد شعار از هنرمندان حمایت نکنند.

کیوان هنرمند

عکس: شقایق احمدی

صفحه اسلی      صفحه قبلی